یه سلام به بزرگی گندی که به امتحان شیمی زدمحالتون خوفه.امیدوارم که باشین چون حوصله ی دلیل پرسیدن ندارم. سلاااام.حالت خوفه؟شیطون بلا اومده تا یه خبر بده.تفلدهههههههههه.تفلده ابجی جوووونم.7خرداد.همه بیاین بهش تبریک بگید.جون ریحون.منتظرمااااااا.شرمندم نکنیداااادیگه دندون شیری نداره.راستی بوسشم بکنید بالاخرهههههههههههه امتحان ریاضیو که الهیییی نسلش مثل دایناسور داغون بشه رو دادممممممم.هووووووووووووووووراااااااااااا.چقدر زندگی بدون امتحان ریاضییی زیباست.آآآآآآآآآههه خدای منخیلی اسون بودمعلومه دارم دروغ میگم؟ سلام به بروبچ رادیکالی.ایشالا حالتون همیشه معادله ی درجه دوم باشه.من که خیلی حالم اتحاد مکعب سه جمله ایه.ببخشییییییییییید حسابی قاطی کردممممممممممممم.ایشالا که نسل این ریاضی منقرض بشه.ایشالا جززززز جیگر بزنه.انقدر ریاضی خوندم که فکر کنم خوارزمی از رو رفته باشه.مااااااااااااااااااماااااااااااااااااااااان.یکی منو نجااااااااااااااااات بدههههههههههدیگه دارم رادیکالو اتحاد بالا میارمممممممممایشالا که........ اییییییییییییییییییییییییییییییشششششششششششششششش.چقدر ریاضی بخونم اخه!!!!!!حوصلم سر رفت تو روح هرچی ریاضییییییییییییییییییهههههههههههه و کتاب مدرسه بسته شد.سهلااااااااااااااااام.دخترکوچولوی شیطون دوباره برگشتههههههههههههههههههه.تروخدا بیاین نظر بدید که دلسرد نشم.دالم بلمیگلدماااااااااااااااااااااااااااااا.اگه نظر بدییید بهتون پوفک میلدمممممممم.
و اما....اتفاق امروز.....
امروز قرار بود با دوستای کاملا مثبت و سربه زیر من(خودشون بفهمن انقدر ازشون خوب گفتم تعجب میکنن)بعد امتحان بریم کجا؟بیروووون.(البته من از مامانم اجازه گرفته بودماااا.اینم رضایت نامش.خلاصه...من دیدم خیلی با لباس مدرسه ضایس.مخصوصا اینکه چادرم واسه ما واجبه.گفتم چیکار کنیم چیکار نکنیمتصمیم گرفتم دلو بزنم به دریا و لباس بیرون بپوشم.واسه اینکار احتاج به چند تا کار بود{1.هاپولی کردن لباس مدرسه2.قیافه ی مظلوم.}واسه کار اول لباسامو انداختم تو ماشینو....هه هه هه.صبح جیغ زدم لباسم کووووووو؟بیچاره مامانم دستپاچه شده بود.همه جارو گشت تا اخر از تو ماشین لباس شویی درش اورد.تر بود.گفتم حالا چیکار کنم گفت الان خشکش میکنمگفتم نهههههههههه دیرم شدهه(حالا نیم ساعت مونده)گفت نمیدونم والا.گفتم دیگه مجبورم با لباس بیرون برم.گفت زود بپوش باهات بیام بگم.منم از خداخواسته زود پوشیدمو رفتیم
توی مدرسه.....
خانم ر:نمیشه بره سر امتحان.الان این بره بقیه هم میخوان لباس بیرون بپوشن به بهانه های مختلف.
مامی:حالا شما این دفه رو ببخشین.من نمیدونم چرا یادم رفت لباسشو خشک کنم
خانم ر:شما چرا؟خودش باید وظیفشو انجام بده
مامی:بله درسته.
خانم ر اومد سمت منو گفت تو سه روز تعطیل بودی تازه دیشب یادت افتاد؟
من:م...م...ن نمیخواستم اینجوری بشه(با چشای مظلوم که هاله ای از اشک توش جمع شده.
خانم ر.برو سر امتحان ولی از نمره انضباطت کم میکنم
من:چشم.
خلاصه اینجوری شد که قسر در رفتیم.وقتی مامانم میخواست بره یواشکی گفت بعد گردشت زود بیا خونه
منم لبخند زدم و رفتم پیش دوستام که همه سرشون کتاب بودو کی گفته داشتن میخندیدنو جک میگفتن؟ها؟
داشتم فکر میکردم از اول سال خانم ر هی به من میگه از نمره انضباطتو کم میکنم.فکرکنم اگه هیچ درسی رو نیفتم انضباطمو میفتمو شهریور باید بیام تو مدرسه کلاغ پر برم
در ضمن اخرشم نتونستیم بریم بیرون
دسسسسسسسسستتتتتتتتت دستتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت تمووووووووووووووووووووم شد.حالا همه دست دست دست دست نانای نای نای نای لالای لای لای لای/سوووووووووووووووووووووووت.هو هو هو هو.بیا وسط.حالا قررررررررررررش بده بیا بیا
قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت |