سفارش تبلیغ
صبا ویژن
شیطون بلا

یه سلام به بزرگی گندی که به امتحان شیمی زدمتهوع‌آورحالتون خوفه.امیدوارم که باشین چون حوصله ی دلیل پرسیدن ندارم.
و اما....اتفاق امروز.....
امروز قرار بود با دوستای کاملا مثبت و سربه زیر من(خودشون بفهمن انقدر ازشون خوب گفتم تعجب میکنن)بعد امتحان بریم کجا؟بیروووون.(البته من از مامانم اجازه گرفته بودماااا.اینم رضایت نامشمدرک داشتن.خلاصه...من دیدم خیلی با لباس مدرسه ضایس.مخصوصا اینکه چادرم واسه ما واجبه.گفتم چیکار کنیم چیکار نکنیمباید فکر کردتصمیم گرفتم دلو بزنم به دریا و لباس بیرون بپوشم.واسه اینکار احتاج به چند تا کار بود{1.هاپولی کردن لباس مدرسه2.قیافه ی مظلوم.}واسه کار اول لباسامو انداختم تو ماشینو....هه هه هه.صبح جیغ زدم لباسم کووووووو؟پوزخندبیچاره مامانم دستپاچه شده بود.همه جارو گشت تا اخر از تو ماشین لباس شویی درش اورد.تر بود.گفتم حالا چیکار کنم گفت الان خشکش میکنمترسیدمگفتم نهههههههههه دیرم شدهه(حالا نیم ساعت مونده)گفت نمیدونم والا.گفتم دیگه مجبورم با لباس بیرون برمنکته بین.گفت زود بپوش باهات بیام بگم.منم از خداخواسته زود پوشیدمو رفتیم
توی مدرسه.....
خانم ر:نمیشه بره سر امتحان.الان این بره بقیه هم میخوان لباس بیرون بپوشن به بهانه های مختلف.
مامی:حالا شما این دفه رو ببخشین.من نمیدونم چرا یادم رفت لباسشو خشک کنم
خانم ر:شما چرا؟خودش باید وظیفشو انجام بدهمشکوکم
مامی:بله درسته.
خانم ر اومد سمت منو گفت تو سه روز تعطیل بودی تازه دیشب یادت افتاد؟عصبانی شدم!
من:م...م...ن نمیخواستم اینجوری بشه(با چشای مظلوم که هاله ای از اشک توش جمع شده.گریه‌آور
خانم ر.برو سر امتحان ولی از نمره انضباطت کم میکنماصلا!
من:چشم.
خلاصه اینجوری شد که قسر در رفتیم.وقتی مامانم میخواست بره یواشکی گفت بعد گردشت زود بیا خونهوااااای
منم لبخند زدم و رفتم پیش دوستام که همه سرشون کتاب بودو کی گفته داشتن میخندیدنو جک میگفتن؟ها؟
داشتم فکر میکردم از اول سال خانم ر هی به من میگه از نمره انضباطتو کم میکنم.فکرکنم اگه هیچ درسی رو نیفتم انضباطمو میفتمو شهریور باید بیام تو مدرسه کلاغ پر برمخیلی خنده‌دار

در ضمن اخرشم نتونستیم بریم بیرونمشکوکم


نوشته شده در پنج شنبه 90/3/12ساعت 10:59 صبح توسط پرنسس ریحون نظرات ( ) |



قالب جدید وبلاگ پیچک دات نت